رمان ورتا
به قلم : ه.سلطانی
حجم رمان : ۲.۷۵ مگابایت پی دی اف , ۱.۰۱ مگابایت نسخه ی اندروید , ۰.۹۰ مگابایت نسخه ی جاوا , ۱۵۴ کیلو بایت نسخه ی epub
خلاصه ی از داستان رمان:
خلاصه درمورد دختری بنام ورتاست که یک روز مهم و کلیشه ای از زندگیشو به دلایلی با هیپنوتیزم از ذهنش پاک میکنن چند سال میگذره تا تو دانشگاه با یه پسری برخورد میکنه که احساس میکنه قبلا جایی دیدتش!! ولی بی توجه به این حسش قدم در راهی میذاره که ……
: دانلود رمان ورتا از ه.سلطانی با فرمت pdf
: دانلود رمان ورتا از ه.سلطانی با فرمت apk
صفحه ی اول رمان:
بالاخره روز موعود فرا رسید!! میرم دانشگاه!! از صبحه که دل تو دلم نیست…یه حسی بهم میگه ورتا نرو که گند میزنی به هرچی دانشگاهه!
-مامان….من دیگه آماده ام…الاناست که سروکله ی روبینا هم پیدا شه!!
مامانم قرآن بدست وارد اتاقم شد…نه والله این مامان خانوم ما هرچی رو فراموش کنه دین و مذهب و ایناشو نمیکنه….
-عزیزم اگه حاضری بیا از زیر قرآن ردِت کنم…
مقنعه امو کمی عقب تر کشیدم و با لبخند ژکوند گفتم
-مامی…پول ندارم …یادم رفت از فرشید بگیرم…
مامانم جدی نیگام کرد که یعنی خر گیرآوردی؟؟ تا خواستم جوابشو بدم گوشیم یه تک زنگ خورد ..یعنی روبینا سرکوچه منتظرمه!
آدامسمو با صدا جوییدم و گفتم
-باشه مامان….بریم که دیرنشه…و قبل از اینکه مامانم جواب بده از اتاق زدم بیرون…از پله رفتم پایین و دم در منتظر مامانم واستادم…بعد از اینکه از زیر قرآن رد شدم گونه اشو بوسیدم و گفتم
-قربون مامان خوشگله خودم!!
-خیلی خوب برو که دیرت میشه…توخیابونا مواظب خودت باشیا!! به روبینا هم سلام برسون…
سری تکون دادم و گفتم
-باشه فقط یادتون نره که پول ندارما!!
رمان ورتا
چرا دان نمیشهههههه