دانلود رمان|دانلود رمان زیبا عاشقانه

رمان جدید،ررمان عاشقانه،رمان جدید،رمان قدیمی،رمان غمگین،رمان شاد،نودهشتیا

دانلود رمان|دانلود رمان زیبا عاشقانه

رمان جدید،ررمان عاشقانه،رمان جدید،رمان قدیمی،رمان غمگین،رمان شاد،نودهشتیا


۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رمان جدید» ثبت شده است

نوشته: saghar و sparrow

رمان دروغ شیرین

قسمتی از این رمان زیبا:

وقتی بهشون رسیدم بدون اینکه سرمو بلند کنم زیر لب سلامی گفتم و رفتم تو اتاق…. بعد از چند

دقیقه بیتا هم اومد تو. از قیافش معلوم بود که صحبتاش بر وفق مراد بوده…آروم در حالی که می خندید،

گفت:

-من عاشق مهرزادم… این خدا چی آفریده.

-مینا دیگه اینقدرا هم تعریفی نیست.

زد روی شونه مو گفت:

برو بابا…بد سلیقه. میدونی از چیه مهرزاد خوشم میاد…اصلا نمیشه شناختش.فکر کنم بیرون از کارش

هزارتا دوست دختر داره.

-بعیدم نیست.

عنوان کتاب:دختر عینکی

رمان دختر عینکی

نویسنده:Khale.Ghezi

تعداد صفحات پی دی اف:160

تعداد صفحات جار:784

منلع:سایت نودهشتیا

 

خلاصه:"پرتو" دختریه که چندین سال قبل به پسر عموش علاقه مند شده. اما پسر عموش با یه فرد دیگه ازدواج می کنه. پرتو که از این موضوع ضربه بزرگی خورده درصدد پس گرفتن زندگی خودشه.

قسمتی از این رمان زیبا:

صبح با ذوق و شوق عجیبی که تمام وجودم را در بر گرفته بود به مدرسه رفتم و ظهر با عشق سپهر به

خانه برگشتم و منتظر تلفن اش شدم و به محض خوردن اولین زنگ، گوشی را برداشتم وبا عشق و

علاقه جواب حرفهایش را می دادم. دقایقیبا هم حرف زدیم و قرار شد عصر کمی زودتر از کلاس بیرون بیام

تا با سپهر به خانه برگردم. طبق برنامه عصر یک ربع زودتر از خانم ادیب اجازه گرفتم و بیرون امدم کهدیدم

کمی پایین تر منتظرم ایستاده. با عجله به طرف ماشین رفتم و سوار شدم، چونترسیدم یاشار دوباره بی

خبربه دنبالم بیاید

سپهر- سلام خانمی، خسته نباشیسلام، مرسی! فقط سپهر زود از اینجا برو، چون می ترسم یاشار

یکدفعه سرزده بیایدچشم قربان، هر چی شما دستور بدید. در ضمن ممنون کادوت خیلی قشنگ بود.

با پاهای لرزون وارد کافی شاپ شدم…چشم چرخوندم….دختری از گوشه ی چاپ برام دست تکون داد…..ضربان قلبم بالا رفته  بود….معده ی دردناکم تیر میکشید….همه وجودم میسوخت و حالا که داشتم به واقعیت قدم به قدم نزدیک تر میشدم ترس تو  وجودم رخنه کرده بود…ترس از، از دست دادن زندگیم و خوشبختی چهارساله ام….به سختی خودم رو به میز رسوندم….روی  صندلی نشستم….سلام نکردم…اونم انگار انتظار سلام از من نداشت چرا که بی حرف پاکتی رو روی میز شیشه ای کافی به

سمتم هل داد و گفت:
__هر اونچه که چهارماه ازت مخفی شده و سعی کردی ازشون سر در بیاری این توا….
بند کیفم رو تو مشتم فشردم و به پاکت روبروم زل زدم….صداش رو شنیدم:
__نمیخوای بازش کنی؟
دستای عرق کرده ام رو از بند کیفم جدا کردم….معدم تیر کشید….سرم نبض میزد….تمام تنم میسوخت….عرق از روی شقیقه ام جاری شد بود و تیره ی کمرم هم….دستام میلرزیدن…
لرزش دستام رو با چشمای تیز بینش شکار کرد….پاکت رو با دستای لرزونم برداشتم و به زور بازش کردم….اب نداشته ی  دهن کویر مانندم رو قورت دادم…در پاکت رو باز کردم و عکسا رو بیرون کشیدم….چشمام دو دو میزد….نگاهم تار میشد و  دوباره واضح….عکس اول رو دیدم…چشمام پر از آب شد…عکس دوم….قطره اشکی از حصار چشم چپم بیرون چکید….عکس  سوم….پلک زدم و به آنی صورتم پر از اشک شد و نگاهم واضح….عکس چهارم…هق زدم….عکس پنجم….معدم تیر کشید و امونم  رو برید….عکس ششم….تنم خیس عرق شد و صورتم خیس اشک….عکس آخر….مردم…روح از تنم جدا شد….خدا بیامرزم….

سلوم دوستان این رمان توسط یکی از کاربران درخواست شده بود که براشون فایل pdf و نسخه ی پرنیان رو قرار دادم .

درمورد خلاصش هم داریم که :


خلاصه :



فرمت: word
نویسنده: زینب سعیدی

 

مقدمه 

 

تا عزیزت را از دست ندهی نمیدانی قدرش را....

تا برگها نریزند باورت نمیشود پاییزی امده...

برای باور کردنت واقعا لازم بود از دستت بدهم؟ ....

دنیا چه بیرحمی؟

حال با این درد میسوزمو و میسازم ..

من اینجا مینشینم و به این فکر میکنم که.....

کجای کارم اشتباه بود......

 

 

سه سال قبل

با صدای در بیدار شدم میدونستم بازم این ابجی خل و چلمونه بی خیال اصلا تکون نخوردم خودمو زدم به خواب

سارا: باز که مثل خرس خوابیدی کیان بلند شو ببینم

من:جون مادرت بی خیال خوابم میاد

یه دفعه پتومو از سرم کشید

سارا:خره اگه تا 10 دقیقه دیگه بلند نشی با پارچ اب میام سراغت

رفت یه نگاه به ساعتم انداختم 2:10 دقیقه بعد از ظهر بود فهمیدم حق داره با پارچ اب بیاد اخه کدوم ادم سالمی تا این وقت روز میخوابه؟

دوش گرفتم و رفتم پایین امروزم که جمعس و بابا هم خونست اشپز خونه رفتمو بلند سلام کردم:سلام بر پدر و مادر گراااامی...

:رمان ثمره انتظار

رمان

نویسنده به قلم :moon-shine

حجم رمانحجم رمان : ۵.۵ مگابایت پی دی اف , ۱.۰۳ مگابایت نسخه ی اندروید , 

خلاصه رمانخلاصه ی از داستان رمان:

داستان درباره دختری به اسم ثمره و پسری به اسم میثاق هستش. ثمره دختریست که از کودکی ناف بر میثاق شده. میثاق نیز یک سالن زیبایی اندام دارد و عاشقانه ثمره را دوست دارد. این در حالی است که ثمره میثاق را به عنوان پسر عمه دوست دارد نه یک عشق …..

رمان بمون کنارم۲ (جلد دوم)

دانلودر مان بمون کنارم

نویسنده :گیسوی شب

تعداد صفحات: 522

خلاصه ای از داستان رمان:

با شدت دراتاقش را بهم کوفت وبا قدم هایی محکم به سمت اتاق مهندسین ناظر برپروژه رفت …منشی با ترس به حرکات او خیره شده بود.همیشه عصبانیتش همه ی کارکنان سیستم شرکت را بهم می زد …خدا می دانست چه کسی مسبب آن بود…اما هرکس بود باید تقاص بدی را پس می داد……

هادر

رمان بهادر


نویسنده : maryammoayedi

تعداد صفحات: 700

خلاصه ای از داستان رمان:

در مورد یه مرد جوون خودساخته هست که به عشق و عاشقی اعتقادی نداشته تا اینکه اونم یه روز عاشق میشه اون هم عشق در نگاه اول..
“ با بلند شدن صدای اذون سرمو چرخوندم سمت مسجد محل…همونجایی که یکماه پیش دل و دینم رو باخته بودم…منی که به عشق و عاشقی اعتقادی نداشتم چوب بی ایمونیم رو بد رقم خوردم و تو همون نگاه اول شدم اواره یه جفت چشم عسلی .چشمایی که اگر چه حتی نیم نگاهی هم به من نکرد اما از همون دور هم وجودمو به اتیش کشوند و رفت..”

Nazar Donya Ro Divoneh Kona دانلود رمان نذار دنیا رو دیوونه کنم | رویا رستمی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل)

1 دانلود رمان نذار دنیا رو دیوونه کنم | رویا رستمی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) نام رمان : نذار دنیا رو دیوونه کنم 

2 دانلود رمان نذار دنیا رو دیوونه کنم | رویا رستمی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) نویسنده : رویا رستمی کاربر انجمن نودهشتیا

3 دانلود رمان نذار دنیا رو دیوونه کنم | رویا رستمی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) حجم کتاب (مگابایت) : ۴٫۱ (پی دی اف) – ۰٫۳ (پرنیان) – ۱٫۰ (کتابچه) – ۰٫۳ مگابایت (epub)

11 دانلود رمان نذار دنیا رو دیوونه کنم | رویا رستمی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، epub 

4 دانلود رمان نذار دنیا رو دیوونه کنم | رویا رستمی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) تعداد صفحات : ۳۹۲

14 دانلود رمان نذار دنیا رو دیوونه کنم | رویا رستمی کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) خلاصه داستان :

می خوام از دختری بنویسم که تنش زیر رگبار نفرت مردیه که گذشتشو این دختر دزدید. دختری که کلفت خونه ی مردی شد که تا دیروز جرات نداشت حتی تندی کنه…
روزگار تلخ می چرخه اما هنوز یه چیزایی هست ، چیزایی که قراره گرفتار کنه دختری رو که از زور کتک مردی سرد و مغرور لال شد…