نام رمان : ملودی سکوت
نویسنده : lady-mona کاربر انجمن نودهشتیا
حجم کتاب (مگابایت) : ۳٫۱ (پی دی اف) – ۰٫۲ (پرنیان) – ۱٫۲ (کتابچه) – ۰٫۳ مگابایت (epub)
ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، epub
تعداد صفحات : ۳۴۰
خلاصه داستان :
دختری پر از تلخی، پر از تنهایی، پر از لجبازی، پر از بد شانسی …
پسری با گذشته ای خط خطی، ذهنی مشغول، عقاید و تعصبی خاص …
و اما زندگی پر از پیچ و خم …
اتفاقاتی عجیب ، تلخ و گاهی شیرین، غیر قابل پیش بینی …
ملودی و بهنامی که مجبورن همدیگه رو تحمل کنن …
پر از دعوا، پر از بحث، پر از لبخند، پر از اشک … ولی اینبار زندگی جور دیگه ای رقم میخوره … شاید بالعکس …
بد شانسی، بد شانسی، بد شانسی، بدشانسی …
و خدایی که در این نزدیکیست …
قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و EPUB (کتاب اندروید و آیفون)
پسورد : www.98ia.com
منبع : wWw.98iA.Com
با تشکر از lady-mona عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .
دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)
دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه EPUB)
قسمتی از متن رمان :
_باش ،باش،غلط کردم .دیگه نمیرم .ولم کن دیگـه
_ببند دهنتو شدی شبیه دخترای خیابونی!!
_بهنام من که گفتم دیگه نمیرم .ول کن دستمو غلط کردم.فردا مدرسه دارم..باید درس بخونم.دوباره شروع نکن جون مادرت
_مدرسه بخوره تو فرق سرت .دیگه نمیخواد بری مدرسه
_بهنام ولم کن ..درس دارم
_همش تقصیر اون دوست نفهم تر از خودته .اخه ملودی یه نگاه به خودت بنداز تورو چه پارتی؟!
_باش تو راست میگی فقط ولم کن .توروخدا دوباره منو ننداز تو اتاق به خدا سرده..
_خفه شو .بار اولت نیست
_خب چرا زور میگی ! مگه پارتی چـشه ؟ یه جشنه که فقط چند تا از رفقا دور هم جمع میشن..
ابروهاش از خشم خمیده شده بود.لبخند زدمو ابروهامو انداختم بالا وصورتمو شبیه موش کردم وگفتم:
_قبول دیه؟
بـه چشـمهایش خیره شدم….. یک دفعه حالت صورتش تغییر کردو دستمو محکم تر از قبل دربین دست های نیرومندش فشردوگفت:
_نخیر .تو اینجوری ادم نمیشی..
_عهعهعه ،بابا اذیت نکن دیگه .
_هیس
با قدرت به سمت اتاق هلم داد و درو بست…
با حرص دندون هامو روی هم ساییدم…لعنت به تو سارا…من گفتم بهنام گیر میده…
طبق عادت همیشگی چهار زانو روس سرامیک سرد کف اتاق نشستم و به دیوار خیره کردم.همیشه خیره شدن به این دیوار ها لذت بخش بود…..اما این بار نه..
به سمت در بسته خیز برداشتم ..با تمام وجود داد زدم
_به درک .فکر کردی کی هستی؟سال بعد کنکور قبول میشم میرم سراغ زندگیم
..صدایی از بیرون نیومد.اینبار با صدای بلند ترداد زدم و به در کوبیدم :
_هووووی بهنام عوضی چی فک کردی بالا خره به هم میرسیم …اسیاب به نوبت
صدای گنگش به گوشم رسید که نشون از دهن پر از غذاش میداد..
_هـیس.. دارم فیلم مییبینم