:رمان لیلای من
به قلم :لیلا رضایی
حجم رمان : ۴٫۸۴ مگابایت پی دی اف , ۱٫۲۸ مگابایت نسخه ی اندروید , ۱٫۱۴ مگابایت نسخه ی جاوا , ۴۵۳ کیلو بایت نسخه ی epub
خلاصه ی از داستان رمان:
لیلا … لیلا … بیا اینجا عزیزم می خوام موهاتو شونه بزنم.
لیلا مقابل در، لحظاتی بر چهره رنجور مادرش نگاه کرد و لبخندی تصنعی بر لب نشاند، به سمت در رفت مقابلش نشست و گفت:
– زحمتتون می شه.
مادر لبخندی بر لب نهاد و گفت:…
صفحه ی اول رمان:
لیلا … لیلا … بیا اینجا عزیزم می خوام موهاتو شونه بزنم.
لیلا مقابل در، لحظاتی بر چهره رنجور مادرش نگاه کرد و لبخندی تصنعی بر لب نشاند، به سمت در رفت مقابلش نشست و گفت:
– زحمتتون می شه.
مادر لبخندی بر لب نهاد و گفت:
– برگرد ببینم، اینقدر هم واسه من لفظ قلم صحبت نکن.
لیلا پشت به او نشست و گفت:
– می بخشید که پشت به شما کردم.
مادر شانه را روی موهای بلند و سیاهرنگش کشید و گفت:
– گل من پشت و رو نداره.
لحظاتی در سکوت موهایش را شانه زد و بعد بی مقدمه گفت:
– غم و اندوه واسه همه است خدا هیچ بنده ایش رو بی غم نیافریده و توی همین لحظه هاست که آدمها احساس تنهایی می کنند در این مواقع هم نباید هر کسی رو همدم دونست فقط با توکل به خداست که می شه این لحظات رو پشت سر گذاشت، بالاخره هم روزهای سخت می گذره و وقتی هم که گذشت و برگردی به عقب و ببینی که صبورانه اون روزها رو با توکل به خدا پشت سر گذاشتی تمام تلخیها و زشتیها، شیرین و زیبا می شه فقط باید صبر داشته باشی.
لیلا گفت: