چیزی شبیه باور
دختری به نام گیسو که روانشناسی میخونه و دختر مقید و چادریه که قراره همسایه رو به رویی جدیدی بیاد به محلشون …
از قضا پسر این همسایه رو قبلا ملاقات کرده … پسره بر عکس گیسو یه پسر دختر باز و بی اعتقاده و …
نه نه آقا .. صبر کن یه لحظه .. زود قضاوت نکن …
این رمان مثل بقیه رمانایی که خوندیدن نیست . راجب این نیست که یه دختره فقیر بی خانمان یهو یکی بیاد بگه یه ننه بزرگ پیر داری که یه پاش لب گوره یکی دیگه روی تخت…یه ارث قلنبه هم داره که همش مال خودت میشه.یا راجب یه ازدواج سوری نیست که آخرش همه عجقولی میشن تموم میشه میره …یا دختر خوشگل پسر کش و باکلاس محل … این رمان رو تا آخرش بخونین تا به تفاوتش پی ببرین .
چیه هی چرتو پرت میگم برم یه دوش بگیرم مردم تو این ظلمات و گرما …. این پدر خوشگل مام ماشینمو درست نمی کنه کههههه ..با تاکسی اومدم بقیه راه رو هم پیاده اومدم …
لباسامو روی تختم گذاشتم و رفتم سمت حموم … یه دوش با یخ میچسبید. الهی من قربون آفتابمون برم ! لباسامو در اوردم و رفتم زیر دوش .
آخیییییی … خنک شدم …. چه کیفی میده…
همونطور که تو حمام کنسرت آواز به پا میکردم صدای مامان رو پشت در حموم شنیدم…
-گیسو حمومی ؟
-آره …
-باز تو نشستی اون تو آهنگ میخونی؟یه بار نشد بره تو حموم این فک رو ببنده زشته دخترخندیدم و چشششششم کش داری گفتم …
بعد از نیم ساعت که حالم جا اومد و تمیز و شسته رفته شدم اومدم بیرون..لباسامو تنم کردم.همون لحظه مامان وارد اتاقم شد. دستشم یه ظرف میوه بود .
دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)
دانلود کتاب برای اندروید (نسخه APK)