:رمان آراز
به قلم :بهارک
حجم رمان : ۳.۳۷ مگابایت پی دی اف
خلاصه ی از داستان رمان:
داستان رمان درباره ی سرگرد پلیسی هستش که با دخترش تنها زندگی می کند
مشکلات زندگی و اداره کردن کودک چند ماهه برای مرد تنهایی مثل آراز سخته و برای همین گاهی مجبور می شد از اطرافیانش که ازجمله همکارانش می شد کمک بگیرد .
پلیس بودن آراز سرانجام باعث دردسر هایی برایش می شد که آخرین آن دزدیده شدن دخترش به قصد انتقام بود که یاسر …..فردی که دخترش را دزدیده بود کودکش را در اتومبیلی گزاشته و آن را به ته دره می اندازد و دخترش می می رد ولی ………
صفحه ی اول رمان:
هیچ چیز مثل صدای زنگ تلفن نمی توانست اعصاب آراز را خورد کند . حالا که شیفت وی در حال تمام شدن بود بود می خواست کم کم اداره را ترک کنند
– بله ، سروان رادپور دایره جنایی بفرمایید
– سروان چیه پسر سر گرد
– اه طاها تویی ؟………….و نفسی از سر آسودگی کشید
– بله که منم منتظر کی بودی نکنه مادر زنت؟
– نه بابا ترسیدم باز خبری بشه امروز خیلی خستم دلم می خواد برم خونه و دوش بگیرم و بخوابم
– چرا ؟واسه پرونده ی همون جنازه ی بدون هویت؟
– اره ….امروز سروان محمدی هم منتقل شد دست تنها بودم
– کجا رفت این محمدی؟
– به بوشهر منتقل شد البته خودش خواست زنش اهل اونجا بود …….
– اهان طرف پس زن زلیل بوده
– فکر کنم …..حالا تو اون رو بی خیال واسه چی زنگ زدی؟
– دلم برات تنگ شده بود ………
– دیوونه بازی در نیار ما که دیروز تو جلسه با هم بودیم
– راستی آراز این پسره همون سربازه منشی رو می گم
– خوب ؟