دالیت
نویسنده: نیلوفر قائمی
توی این رمان نه قرار کسی فقیر و کسی غنی باشه نه کسی خدمتکار یه خونه است نه کسی کار پستی داره و نه کسی هندیه…
این رمان مثل سایر رمان هام از ژانرهای شخصیت هایی که به یه نوع اختلال عامیانه که معمولا تو جامعه به شکل یه انسان عادی ولی مشکل دار زندگی میکنن انتخاب شده که لازم به ذکره که خیلی از دخترا هستن که در خونواده دچار این موقعیت هستند و علت اصلی نوشتن این رمان ؛ بیان سرنوشت دختریه که در این موقعیت هست و تصمیمی میگیرد که اونو تبدیل به یه دالیت میکنه حالا چرا دالیت ؟ چرا بهش میگن تو یه دالیتی ؟ نه میره هند ، نه بد کاره میشه نه…. خیلی از حدسیات دیگه …
قسمتی از رمان : نمیخواستم به کارم فکر کنم این تصمیمی بود که سه ماه قبل گرفته بودم، براش برنامه ریزی کرده بودم، میدونستم دارم چیکار میکنم، برای خیلی ها عاقلانه نیست ولی برای من هست ،این تنها تصمیمی بود که دارم خودم میگیرمش ، این زندگی منه،هرگز به رویاهام نمیرسم ولی میخوام برای دو روز، فقط دورز تجربش کنم..
برای هزارمین بار گفت : -فکراتو کردی؟میدونی داری چه بلایی سر خودت میاری؟!
-بلا نیست ،این شبِ به واقعیت پیوستن رویای منه.
-میدونی اگه خونوادت بفهمن چی میشه؟!
-نمیفهمن، چرا اینقد منو سوال و جواب میکنی؟ چرا شیوه ی پند و اندرز گرفتی؟ این زندگی منه، باهات صحبت کردم تو هم قبول کردی..
بعد ده پونزده ثانیه نگاه کردن بمن گفت:
-چرا من حالا؟!