:رمان چشم های سرگردان
به قلم :فریده نجفی
حجم رمان : ۳٫۵۴ مگابایت پی دی اف , ۱٫۲۹ مگابایت نسخه ی اندروید , ۱٫۱۶ مگابایت نسخه ی جاوا ,۴۴۵ کیلو بایت نسخه ی epub
خلاصه ی از داستان رمان:
داستان درباره ی دختری پیانیسته که یهو با چند مشکل ازدواج مجدد پدرش,تعطیلی کلاس پیانو و دانشگاه مواجه میشه و باعث میشه که مدتی…
صفحه ی اول رمان:
در را که باز میکنم سوز سردی توی صورتم میخورد.برمیگردم و شال گردنم را بر میدارم.بارش دیشب سنگین بوده.ک.چه پوشیده از برف است.در خیابان اثری از تاکسی نیست.صدای جرنگ جرنگ زنجیر چرخ یک سواری سکوت را میشکند.به طرف ایستگاه اتوبوس راه می افتم.خانم منوچهری و شوهرش سر حال و شاد دست هم را گرفته اند و قدم میزنند.کاپشن خانم منوچهری را قبلاً تن نوه اش دیده ام.چه رفتار گرم و عاشقانه ای دارند!راستی اگر مامان زنده بود و پیر میشد آیا روزی مثل این پیرمرد و پیرزن با بابا می امدند روی برفها قدم بزنند؟دلم فشرده میشود.زیر لبی سلام میکنمو از کنارشان میگذرم.دام نمیخواهد بیشتر نگاهشان کنم.با دو خط خودم را به خیابان ایرانشهر می رسانم.مادر خانم پهلوان در را به رویم باز میکند.